سه شنبه 4 اردیبهشت 1403

موقعیت فعلی: بخش مطالب و مطالب (برگشت به لیست)


آزاداندیشی؛ حریم‌ها و حرمت‌هایش

نظرات خوانندگان(0)  

يکي از آرمان‌ها و آرزوهــاي ملت ما آزادي بوده و در ذيل مفهوم عام آزادي، آزادانديشـي يک ضرورت براي رشد و تعالي اجتماع است .


دکتر سيدمهدي ساداتي نژاد متولد 1348 کاشان است. در حوزه، تا خارج فقه و اصول خوانده است و مدرک دکتري خويش را هم از پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي تهران اخذ نموده است عنوان رساله ي دکتري ايشان «تأثير مدرنيسم بر انديشه سياسي معاصر ايران از دهه چهل تا انقلاب اسلامي» مي باشد. او در حال حاضر عضو هيئت علمي دانشکده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران  است.

در کنار آموزش و پژوهش، اهل قلم نيز هست و علاوه بر تأليف مقالات متنوع، کتاب هايي همچون «مقدمه اي بر فلسفه ي اخلاق» و «تأثيرمدرنيته بر انديشه ي سياسي معاصر» را نوشته است. در مصاحبه اي که در پي مي آيد دکتر ساداتي نژاد مباحثي همچون حدود، سطوح، مولفه ها و شاخص هاي آزادانديشي، وضعيت و تجربه کشور ما در حوزه ي آزادانديشي، راهکارهاي حرکت از وضعيت موجود به وضعيت مطلوب و مباحث مرتبط ديگر را تشريح مي نمايد.

آقاي دکتر نظر شما در باب آزادانديشي و جوهره ي اصلي چيست؟ آيا مي توان يک اصطلاح بنيادين و کليدي براي شناخت آسان آن استخراج و عرضه نمود؟

به نظر من تعريف اين واژه سهل و ممتنع است و برداشت هاي مختلفي مي توان از آن ارائه کرد.همين مطلب در مورد واژه ي آزادي نيز که در ترکيب اين واژگان موردتوجه است صادق است که بايد در مورد ارزش گذاري و مطلوبيت آن متناسب با برداشت هاي مختلف سخن گفت. اما اگر تحت اللفظي بخواهيم تعريف کنيم آزادانديشي يعني رها کردن قوه ي عاقله براي تفکر.اين تعريف با واژه ي برداشت آزاد همسان است که هر کسي هر گونه که مي خواهد مجاز به فهم و بيان فهم خود است. تعريف دوم از آزادانديشي عبارت است از اظهار عقيده بدون گرفتار بودن در دام تعصب ها. بر اين اساس فردي آزاد انديش است که حريت خود را حفظ مي کند و بدون تعصب به چيزي فقط به دنبال بيان حقيقت است.يک معناي سومي هم مي وان براي آزادانديشي قائل شد و آن عبارت است از فقدان ترس براي ابراز عقيده و برداشتن  هر نوع مانعي در مسير انديشيدن. من فکر مي کنم آنچه در کشور ما در سال هاي اخير تحت عنوان کرسي هاي آزادانديشي مطرح شده بيشتر به منظور ايجاد فضاي مناسب براي همه ي افراد است حتي مخالفين تا بتوانند ديدگاه خود را در يک فضاي علمي و نه تخريبي و تبليغاتي مطرح کنند و در يک مناظره، استدلال هاي هر نظريه مطرح شود و مخاطبان، قدرت انتخاب نظر صحيح تر را داشته باشند.

با توجه به تعريف مدنظر جنابعالي در اين صورت حدود، سطوح، مولفه ها و شاخص هاي آزادانديشي را چگونه مي توان مشخص و ارائه نمود؟

به نظر من حد خاصي نبايد تعيين کنيم. در هر موضوع مي توانيم وارد بحث شويم حتي نفي و انکار خداوند. روزگاري شهيد مطهري در دانشکده ي الهيات دانشگاه تهران ادعا مي کردند بايد يک فرد کمونيست بيايد و از نظريات خود بگويد و در مقابل او اسلام شناسان  به نقد او بپردازند. لذا نبايد محدوديتي براي طرح مباحث ايجاد کرد مگر آنکه براي جلوگيري از تضييع وقت و استفاده ي بهينه، اولويت بندي داشته باشيم و بخواهيم از مسائل مبتلابه و موردنياز شروع کنيم. در مورد سطوح آزاد انديشي موافقم که بايد يک سطح بندي داشته باشيم و متناسب با سطح دانش و اطلاعات مخاطبان به حوزه ي آزادانديشي ورود کنيم.همچنين اگر قرار است کرسي آزادانديشي باشد افراد هم?وزن در برابر هم بحث کنند تا افراد بتوانند از اين آزادانديشي نتايج صحيح به دست آورند. در مورد مولفه ها و شاخص ها نياز به تدوين يک آئين نامه داريم.اگر ما در حال حاضر از کرسي هاي آزادانديشي دفاع مي کنيم، از اين شعار چه هدفي را دنبال مي کنيم؟ متناسب با آن هدف، مولفه و شاخص تعريف کنيم و افراد بر اساس مولفه ها و شاخص ها وارد کرسي هاي آزادانديشي گردند. به عنوان مثال اصل احترام متقابل در مباحثه  و دوري از توهين و افتراء يکي از محورهاي اصلي است و نکته ي ديگر پرهيز از جوسازي وعوام فريبي واتخاذ رويکرد عقلاني و استدلالي در فضاي آزادانديشي است يا رعايت عدالت و مساوات در مورد زمان و ايجاد فرصت برابر براي افراد در اظهار ديدگاه ها از شاخص هايي هستند که بايد به آنها توجه نمود.

به اعتقاد جنابعالي ديدگاه دين اسلام در خصوص آزادانديشي چگونه است؟ آيا مي توان به صورت مشخص يک چهارچوب معين از متن قرآن و معارف اهل بيت استخراج نمود؟

اسلام از همان نقطه ي آغازين، بناي خود را بر اصل آزادي و انتخاب گذارده است. آيه ي مشهور «لا اکراه في الدين» و آياتي از قبيل «انا هديناه السبيل اما شاکرا و اما کفورا» و همچنين آيه ي «فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه» بهترين مستندات براي نظر اسلام در مورد آزادانديشي است. به خصوص آيه ي اخير و کلمه ي «يستمعون القول» بيانگر ايجاد فضاي آزادانديشي است که افراد ديدگاه هاي خود را در فضايي بدون ترس و واهمه بيان کنند و مستمعان دلائل هر طرف را بشنوند و انتخاب  نمايند.در سيره ي پيامبر و اهل بيت هم همين بوده است. در دوران خلافت اميرالمومنين، خوارج تندترين انتقادات را در مسجد کوفه در حضور حضرت بيان مي کردند تا جائي که برخي از اصحاب آن حضرت برآشفته مي شدند ولي حضرت اجازه ي برخورد با مخالفان را نمي دادند تا اين آزادي بيان و حفظ حرمت نسبت به مخالف در بيان آزاد ديدگاهش در تفکر اسلامي مخدوش نگردد، البته خط قرمزي هم در اسلام تعريف شده و آن اقدام مسلحانه است. افراد و جريانات آزادند تا بحث و گفت?وگو نمايند ولي مشروط به اينکه اقدام مسلحانه انجام ندهند در غير اين صورت پاسخ جنگ و خشونت مقابله به مثل خواهد بود.

برداشت شما در خصوص وضعيت و تجربه کشور ما در حوزه ي آزادانديشي چگونه است؟ در صورت امکان با يک نگاه تاريخي، يک نقبي به جريان ها و ديدگاه هاي مختلف زده شود تا روشن شود طي چند دهه ي اخير گام هاي آزادانديشانه در کشور ما رو به کدام سو بوده؟ پسرفت داشته است يا بالعکس به سوي تعالي و پيشرفت حرکت کرده است؟

از لحاظ تاريخي مفهوم آزادي و آزادانديشي در ايران از مفاهيمي است که با مشروطه مورد توجه جدي قرار گرفت و قبل از آن امکان آزادانديشي مرتبط با سياست و حکومت وجود نداشته است گرچه در حوزه هاي غيرسياسي بين عالمان و انديشمندان همواره آزادانديشي و طرح ديدگاه هاي متعارض  و متخالف وجود داشته و توسعه ي علوم هم مرهون همين آزادانديشي ها بوده است اما آزادانديشي در حوزه ي سياست و حکومت و مسائل مربوط به آن خط قرمزي بوده است که با انقلاب مشروطه به ظاهر شکسته شد ولي به انحراف کشيده شد تا جائي که به بهانه ي آزادانديشي به بسياري از مقدسات ديني و اعتقادات مذهبي نيز توهين گرديد و مخالفت برخي از علما مانند شيخ فضل الله نوري را به همراه داشت اما در بخش سياسي اين آزادانديشي نيز زياد دوام نياورد و با روي کار آمدن رضاخان عملاً امکان اين آزادانديشي از بين رفت و افرادي مانند دشتي و فرخي يزدي به دليل همين آزادانديشي و بيان انتقادات خود از وضع موجود، جان خويش را از دست دادند.

در دوره ي پهلوي دوم نيز به خصوص در دوره ي 25 ساله ي دوم حکومت محمدرضا شاه با تأسيس ساواک چيزي به نام آزادانديشي وجود ندارد. انقلاب اسلامي منادي آزادي خواهي و آزادانديشي بود و در آغاز انقلاب امام فرمودند تمام احزاب و گروه ها ازادند طبق قوانين و مقررات در کشور فعاليت داشته باشند. تا سال 1361 حتي حزب توده که يک حزب کمونيستي و منکر خدا بود اجازه ي فعاليت داشت، چريک ها و سازمان مجاهدين و نهضت آزادي فعال بودند ولي به دليل ارج ننهادن به اين ارزش والاي انقلاب و همان طور که امام فرمودند سوء استفاده و توطئه و حتي ترور عليه انقلاب به نام آزادي و آزادانديشي، نظام مجبور به تعطيلي و انحلال برخي از احزاب گرديد.بسياري از جريان هاي مخالف انقلاب اسلامي، کشور را ترک نمودند و با ايجاد تشکيلات و رسانه در خارج از کشور به تبليغ عليه نظام پرداخته و فضاي کشور را غيرآزاد و همراه با ديکتاتوري معرفي کردند از سويي ديگر در بين نيروهاي انقلاب نيز اختلاف سلائق زيادي به وجود آمد و گاه اين اختلافات به تحرکات ناهنجار و دسته کشي در برابر هم منجر شد. در دهه ي 70 اين منازعات با به تعطيلي کشاندن جلسات و بر هم زدن آنها توسط گروه هاي مخالف اين گونه وانمود گرديد که فضاي  آزادانديشي در جامعه فراهم نگرديده است و با وجود انقلاب اسلامي هنوز وضعيت مطلوبي به وجود نيامده است.

رهبري نظام از اوايل دهه ي 80  موضوع کرسي هاي آزادانديشي را مطرح نمودند. به نظر من کرسي آزادانديشي يعني ايجاد فرهنگ لازم براي تحمل عقيده ي مخالف و ارائه ي پاسخ هاي مستدل براي نقد و انتقاد. اگر بدون اين فرهنگ سازي به مقوله ي آزادي وارد شويم جز هرج و مرج چيزي عايدمان نخواهد شد. هر چيزي نياز به قاعده و فرمول و آموزش هاي لازم دارد چگونه ممکن است مقوله اي مانند آزادي و آزادانديشي بدون معيار و شاخص انجام گيرد؟ لذا به اعتقاد من يکي از آرمان ها و آرزوهاي ملت ما آزادي بوده و در ذيل مفهوم عام آزادي، آزادانديشي يک ضرورت براي رشد و تعالي اجتماع است ولي اين مهم بدون قاعده امکان ندارد.بايد بلوغ لازم در اين زمينه به وجود آيد. با برهم زدن جلسه ي مخالف مشکلي حل نمي?شود، از طرفي با فرصت يک طرفه دادن به يک شخص يا جريان که تنها به قاضي برود رشد به وجود نمي آيد. بايد ديدگاه ها در عرض هم يا در قالب مناظره و يا در شرايط و موقعيت برابر و در دسترس همگان طرح شود و افراد استدلال?هاي هر دو طرف يا چند طرف را بشنوند و خود آنچه را مي پسندند برگزينند. اين يک اصل اسلامي است و اسلام تا انجا پاي اين اعتقاد مي ايستد که اگر حتي مردم به خطا در موضوعي خطير مانند امامت امت، انتخاب غيرصحيح نمودند، رهبر حقيقي جامعه را امر به صبر و سکوت مي نمايد.

  نقش حوزه و دانشگاه در حرکت به سمت آزادانديشي  از وضعيـت موجــود بــه شرايط مطلوب چيست؟ آيا رسالت هاي آنها مشترک است يا هر يک به اقتضاي ساخت و بافت متفاوتشان، مأموريتي متمايز دارند؟ آيا مي توان براي آنها نقش تقدم و تأخري قائل شد و ادعا کرد که نقش يکي از ديگري برجسته تر و مهم تر است؟ در نگاه شما چگونه مي توان وضعيت فعلي آنها را فارغ از نقاط قوت و ضعف موجود، بهبود بخشيد و تلاش هاي آنها را هم افزا کرد؟

در کشور ما به غير از اين دو نهاد علمي، پايگاه ديگري براي کسب علم و دانش وجود ندارد. حوزه داراي قدمتي ديرپاست و دانشگاه متاخرتر است ولي امروزه جايگاه خود را به خوبي به عنوان مهم ترين مرکز در الهام بخشي به مديريت امور جامعه پيدا نموده است. در حوزه هاي علميه، مفهوم آزادانديشي و فرهنگ آزادانديشي وجود داشته است و اگرعنصر آزادانديشي نبود، اين همه توسعه ي فروع ديني و مباحث فقهي، کلامي و فلسفي اتفاق نمي افتاد.در زمان شيخ طوسي تمام فقه ما در حد يک جلد کتاب النهايه بود ولي خود ايشان با نوشتن کتاب مبسوط، آن را توسعه داد. تاريخ فقه و فقاهت بيانگر روحيه آزادانديشي بوده است اما اين آزادانديشي روشمند و نظام مند بوده نه رها شده و بدون قاعده. با رعايت حريم شريعت در طول قرون، فقها اجتهاد نموده اند، عنوان قيل و قال طلبگي و بحث طلبگي از مواردي است که در عرف کوچه و بازار ضرب المثل گرديده است و اين نبوده مگر به دليل وجود همين روح آزادانديشي اي که حاکم بوده است. اما در بحث سياست و امور مربوط به حکومت رويکردها متفاوت بوده است.برخي از بزرگان با طرح بحث تقيه از ورود به مباحث سياسي پرهيز مي کردند، به نظر من آنچه چهره ي واقعي حوزه را نشان مي دهد و حريت و آزادگي عالمان دين برآمده از فرهنگ اصيل اسلامي را به نمايش مي گذارد، شکل گيري نهضت هايي در گذشته بوده که توسط علماي بزرگ به بهانه هاي مختلف عليه حاکمان زر و زور بروز يافته است و در دوران معاصر هم حرکت باشکوهي توسط حضرت امام و شاگردانش در قالب انقلاب اسلامي تحقق يافت، که همين انقلاب اسلامي مظهر و تجلي و نتيجه ي حاکميت آزادانديشي در حوزه بود.

از سوي ديگر دانشگاه نيز در جامعه ي ايراني و تحت تأثير فضاي مدرنيته، نقشي اساسي و تعيين کننده داشته و در طول نزديک به يک قرن حيات خود در جامعه ي ايراني به ويژه در دوران انقلاب نقش غير قابل انکاري ايفا نموده است گرچه ادبيات ارائه شده از سوي حوزه و دانشگاه در بحث آزادانديشي و احساس مسئوليت لزوماً مشابه هم نبوده است و در مواردي از لحاظ مبنائي با آنچه برخي روشنفکران دانشگاهي بيان کرده اند متفاوت بوده است اگر بخواهيم در مورد وضع موجود سخن بگوئيم من فکر مي کنم آنچه در ذهن رهبران صدر اول انقلاب وجود داشت و در قالب شعار وحدت حوزه و دانشگاه فرياد زده مي شد مي توانست زمينه و بستر ايجاد يک فضاي آزادانديشانه در بين دو گروه از نخبگان کشور ما را فراهم نمايد و ديدگاه ها را به همديگر نزديک کند ولي اين مساله اتفاق نيفتاد و حرکتي که در آغاز شروع شد و حتي به خاطر داريم افرادي مانند شهيد بهشتي و آيت الله مصباح با افرادي مانند کيانوري رئيس حزب توده مناظره مي کردند و از تلويزيون پخش مي?گرديد که ادامه نيافت و در گذر حوادث و وقوع جنگ تحميلي به فراموشي سپرده شد و بعد از جنگ هم آن?چنان که بايد مورد اهتمام جدي واقع نشد، گرچه رهبري نظام اين موضوع را از اواخر دهه ي هفتاد به طور موکد مطرح و مطالبه نمودند و در پاسخ به نامه ي جمعي از فضلاي حوزه و دانشگاه در همان ايام فرمودندنبايد از آزادي ترسيد و از مناظره گريخت و نقد و انتقاد را به کالايي قاچاق و يا امري تشريفاتي تبديل کرد چنانچه نبايد به جاي مناظره به جدال و مراء گرفتار آمد و به جاي آزادي به دام هتاکي و مسئوليت گريزي لغزيد. آن روز که سهم آزادي و اخلاق و سهم منطق همه يک جا و در کنار يکديگر ادا شود آغاز روند خلاقيت علمي در تفکر بالنده?ي ديني در اين جامعه است و کليد جنبش توليد نرم افزاري علمي و ديني در کليه  ي علوم و معارف دانشگاهي و حوزوي زده شده است». اما هنوز به اين موضوع آن گونه که بايد و شايسته نظام اسلامي است، پرداخته نشده است.

بفرماييد چه رابطه و نسبتي بين آزادانديشي و روشنفکري وجود دارد؟

آزادانديشي و روشنفکري دو مفهوم همزاد در غرب هستند و از رنسانس به بعد مقدمات اين دو فراهم شد. قرن 18 به طور خاص قرن روشنگري نام نهاده شد. به طور کلي روشنفکر در تعريف غربي به کسي گفته مي شود که خود را در برابر اجتماع مسئول مي داند و نمي تواند نسبت به جامعه ي خود بي تفاوت باشد به قول سارتر، روشنفکران مانند ميخچه ي پا هستند و دردها و رنج ها را در جامعه تشخيص و نسبت به آن حساس اند.دکتر شريعتي و آل احمد در نوشته هاي خود به تعريف روشنفکر به مفهوم غربي آن پرداخته اند و مشخصه هايي مانند علم پرستي و مخالفت با سنن قومي و اجتماعي و مخالفت با مذهب و نفي گذشته گرائي و طرفدار نوگرائي را مهم ترين مشخصات روشنفکر به معناي غربي آن دانسته اند.در اين تعريف از روشنفکري مهم ترين مسأله آزادانديشي است و اصلاً شعار آزادي را همين روشنفکران در غرب مطرح کردند و به بهانه ي اين آزادي به خصوص به نقد ساحت مذهبي و قدرت که در قرون وسطي در هم آميخته بود، پرداختند. البته همان گونه که شريعتي و آل احمد به خوبي به آن اشاره کرده اند روشنفکري  بايد در جامعه ي ما به گونه اي ديگر تعريف گردد.روشنفکر، انسان متعهد و مسئول و خوداگاه است و رسالت انبياء را در جامعه دارد و به قول آل احمد در بند نام و نان نيست. به عبارت ديگر روشنفکر درد دين و جامعه دارد. در اين تعريف از روشنفکر نيز لزوماً آزادانديشي وجود دارد ولي آزادانديشي با آنچه در غرب گفته مي شود تفاوت دارد و لاقيدي نيست.آزادانديشي اي  مطلوبيت دارد که قواعد و حريم ها را حفظ نمايد. اين مدل از آزاده بودن که يک جلوه ي آن هم در انديشه بروز مي کند برگردان همان جمله اي است که امام حسين عليه السلام در آخرين لحظه از حيات خود در حالي که به زحمت و تمام توان، قامت خود را از خاک  با تکيه بر يک نيزه شکسته به حرکت در آورد خطاب به پيروان آل ابي سفيان فرمود: ان لم يکن لکم دين  و لا تخافون المعاد فکونو احرارا في دنياکم .

راهکارهاي حرکت از وضعيت موجود به وضعيت مطلوب از نظــر جنابعالي کدامند؟

به نظر من براي دست يافتن به هر هدفي بايد برنامه داشته باشيم اگر ايجاد فضاي آزادانديشي و طرح کرسي هاي آزادانديشي و نظريه پردازي  بخواهد در جامعه ي ما عملي گردد بايد استراتژي ها و تاکتيک هاي آن به طور عملياتي تعريف شود. فرمول ها، ضوابط و قواعد لازم تعريف شود. در غير اين صورت نقض غرض خواهد شد.شما به عنوان يک تجربه ي ابتدائي اگر بخواهيد از گذشته درس بگيريد مفهوم بسيار ساده اي مانند مناظره انتخاباتي را توجه کنيد که سال هاي سال است در غرب صورت مي گيرد.در انتخابات امريکا در گذشته آن گونه که به خاطر دارم بين جورج بوش و الگور و در انتخابات اخير بين اوباما و رقيبانش مناظره بود و از شبکه هاي مختلف پخش شد و هيچ بحراني هم پيش نيامد ولي چرا اين تجربه در انتخابات 88 ما جواب نداد و لااقل يکي از عوامل حوادث بعد از انتخابات طرح مباحث همين مناظره ها بود. اين تجربه نشان مي دهد شرايط ما متفاوت است و معيارهاي جامعه ي ما با غرب، زمين تا آسمان فرق مي کند ما هنوز اينها را تعريف نکرده ايم و از آن مهم تر آموزش نداده ايم نه تنها توده ها بلکه خواص و نخبگان ما هم هنوز آن گونه که بايد، ورود در اين مباحث ندارند بنابراين شعار آزادانديشي و نظريه پردازي مشکلي را حل نخواهد کرد، بايد برنامه نويسي کرد و زمينه هاي آزادانديشي را با روش هاي علمي و رعايت اخلاق و آداب ديني و فرهنگ بومي ايراني تبيين کرد، آن گاه در سوت شروع دميد و الّا بدون توضيح قواعد بازي به بازيکنان، جز اتلاف وقت و درگيري و منازعات بي ثمر چيزي عائدمان نخواهد شد.

اکنون همه مي دانيم که چه قدر بحث آزادانديشي براي نظام و آينده ي آن مهم است و مهم ترين حربه  اي که در تبليغات فراگير معاندان نظام مطرح مي گردد و مع الاسف بر ذهنيت بسياري از جوانان نسل امروز هم بي تاثير نيست تخريب امکان آزادي و آزادانديشي در جامعه ي ماست در حالي که از برکات انقلاب اسلامي آزادي بوده است و نظام اسلامي بدون تجلي اين مفهوم و ارزش گذاردن به اين مفهوم مطلوبيت نخواهد داشت. لذا بايد اين بهانه ي واهي را از دست عنودان گرفت و الگوي آزادانديشي اسلامي را به رخ کشيد تا همگان بدانند که هيچ گاه نخواهند توانست آن گونه که اسلام از حريم آزادي دفاع نموده است سخن بگويند .

 

منبع: فصلنامه تخصصي علوم انساني اسلامي صدرا،زمستان 91و بهار 92شماره 4و5


موضوع: مصاحبه ها
نویسنده:مدیر سایت
تاریخ: دوشنبه27آبان
کلیدواژه ها: مکتب ازاد اندیشی،حریم ها،حرمت ها


آخرین اخبار و مطالب سایت



پاورپوینت دروس دکتر سیدمهدی ساداتی نژاد

 اساتید محترم شرکت کننده در دوره دانش افزائی اندیشه سیاسی می توانند با مراجعه به منوی بخش مطالب قسمت سخنرانی ها  پاور های مربوطه را دریافت فرمایند

برای تحقق جامعه توسعه یافته اسلامی کدامیک اولویت دارد؟
توسعه اقتصادی
توسعه سیاسی
توسعه فرهنگی
توسعه علمی

نمایش نتیجه


پیوندها


آنلاین: 1 نفر
امروز: 13 نفر
دیروز 8 نفر
کل: 188,528 نفر
زمان بارگزاری: 2/32 ثانیه

کلیه حقوق این وب سایت محفوظ و متعلق به دکتر سیدمهدی ساداتی نژاد میباشد.